سبک ملی
که در دوران محمدرضا پهلوی به این عنوان نامیده شد- در جست و جوی هویت ملی و بازگرداندن سنتهای معماری ایران باستان از سوی حکومت رضاشاه پدیدآمد و حمایت شد. از نظر پدیدآورندگان سبک ملی، معماری سنتی ایران جوابگوی نیازهای متجدد ساختمانی نبود و در برابر معماری اروپا تکنیک مدرن مناسب برای پاسخگویی به نیازهای جدید را داشت. از این رو با حفظ کالبد اروپایی بناها، عناصر معماری ایران را با آن آمیختند و سبکی بیآنکه از سیر تطور برخوردار باشد، خلق کردند.
رضا شاه به باستانشناسان ایرانی و غیرایرانی که در ایران مشغول کار بودند، امر میکرد تا در معماری باستانی ایران مطالعه کنند و حاصل را در خدمت سبک ملی و معماری بناهای رضاشاهی قرار دهند.
قلیچ باغلیان، کریم طاهرزاده بهزاد، نیکلای مارکف و آندره گدار بناهایی با این سبک پدیدآوردند.
معماری شبه مدرنیستی ایران
گرایش به معماری مدرن از سالهای میانی حکومت رضا شاه، از سوی معمارانی چون گابریل گورکیان، وارطان هوانسیان، پل آبکار و رولان مارسل دوبرول حمایت میشد. معماری این افراد تحت تأثیر معماری مدرن مکتب وین، معماری اکسپرسیونیست آلمان قبل از دهه ۱۹۳۰ میلادی و آرت نووی فرانسه شکل گرفت.
وارطان هوانسیان که نماینده این گروه و شیفته جریان تجددخواهی عصر رضاشاه بود، در یادداشتهای خود معماری مدرن ایران را با کشف حجاب مقایسه میکرد و معتقد بود همانگونه که زنان پیش از این در زیر چادرهای سیاه محبوس بودند، خانههای نیز زیر دیوارهای بلند و کاهگلی محصور بودند و معماری مدرن با به کار بردن شیشه و آهن بناها را از حجابی که گرفتارش بودند رهانید.
ولی در نهایت هیچیک از معماران مدرنیست ایرانی نتوانستند به اصول معماری مدرن شکل گرفته بعد از چهارمین کنگره سیام وفادار بمانند و حتی هوانسیان در پی دادن رنگ و بوی ایرانی به کارهای خود رفت.
در دوره محمدرضا پهلوی، جریانهای متعدد معماری، جای خود را به جریان غالب و تأثیرگذار معماری مدرن داد. معماری مدرن شکل گرفته در این دوره عمدتا از مجرای کارهای معماران و اندیشههای جریانساز اروپایی از جمله سبک بینالمللی، مدرسه باوهاوس، کارهای
لو کوربوزیه، فرانک لوید رایت، ریچارد نویترا، آلوار آلتو و جیمز استرلینگ حمایت میشد و ماحصل آن صورت ایرانی معماری مدرن بود که «شبه مدرنیستی» نامگذاری گردید. این سبک برخلاف معماری مدرن که سعی در نزدیک ساختن فضاهای عمومی و خصوصی دارد، مانند نمونههای گذشته معماری ایران از قواعد جدایی فضاهای عمومی و از خصوصی تبعیت میکند. در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی، معماران چون مهدی علیزاده، لطیف ابوالقاسمی، فرامرز شریفی و ایرج کلانتری دست به تجربیاتی زدند که تا حد زیادی متاثر از معماری مدرن ولی درآمیخته با حال و هوای معماری ایرانی بود و از این رو «شبه مدرنیستی» شمرده میشد. به گفته مفسران معروف، از قبیل آنتونی کرافت (Anthony Krafft)سوئیسی و میشل راگن (Michel Ragon) فرانسوی، تنها معماری که در نیمه دوم قرن بیستم ایران، سبک مدرن و بدون اقتباس منحصر به خود را داشت، داریوش بوربور بود.
معماری تاریخگرا و بومگرا
معماری تاریخگرا به عنوان جریانی موازی با جو غالب معماری مدرنیستی ایران، بین دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی شکل گرفت و به شدت تحت تأثیر جریانات روشنفکری ایران در آن دههها بود. اتفاقاتی چند به شکلگیری و جهتیابی آن کمک کرد:
- برگزاری دو همایش بینالمللی با عنوانهای «بررسی امکان پیوند معماری سنتی با شیوههای نوین ساختمان» در شهریورماه ۱۳۴۹ در اصفهان (با حضور لویی کان) و «نقش معماری و شهرسازی در کشورهای در حال صنعتی شدن» در تخت جمشید (با حضور جیمز استرلینگ، حسن فتحی، کنزو تانگه و موشه سفدی) در مهرماه ۱۳۵۳ که در همایش اول بحثهای مهمی پیرامون موضوع «تلفیق مفاهیم سنتی با تکنولوژی مدرن» مطرح شد.
- انتشار کتاب حس وحدت: سنت عرفانی در معماری ایرانی (نوشته نادر اردلان و لاله بختیار) در سال ۱۹۷۳ میلادی که از زاویه حکمت اشراق سهروردی به معماری ایرانی مینگریست.
معماری تاریخگرا و بومگرا در گستردهترین معنا آموزهای خواستار بازآوردن یا تداوم رسوم و باورهای فرهنگ بومی است. بومگرایی در باورهایی همچون مقاومت در برابر فرهنگ غیرخودی، ارج نهادن به عویت اصیل قومی و آرزوی بازگشت به سنت فرهنگی آلوده نشده بومی ریشه دارد.