در حوزۀ توسعۀ اقتصادی، یکی از جریانهای مطالعاتی همواره مهم، جریان «کچآپ (بهمعنای جهش سریع اقتصادی)» بوده است. چندی پیش، موفق شدیم تا کتاب یکی از تئوریسینهای مهم این جریان مطالعاتی، یعنی پروفسور کئون لی را ترجمه و تحت عنوان «راز جهش اقتصادی» تقدیم به علاقهمندان کشورمان کنیم. البته معتقدم برخی از مفاهیم مهمی که کئون لی در این کتاب بهعنوان عوامل اصلی کچآپ مطرح میکند، به قدری برای جامعۀ سیاستگذار و اقتصاددان کشور ناآشناست که حقیقتا کلمۀ «راز» را برای این کتاب برازنده میسازد.
کئون لی، مهمترین عامل کچآپ اقتصادی را «نوآوری» ذیل رویکرد «حفظ رشد صادرات» میداند. البته حتما برخی میگویند «این را که میدانستیم!». بله بسیاری از ما این عبارت را شنیدهایم؛ اما آن چیزی را که صاحبنظران اقتصادی ما در ایران، بسیار کم در مورد آن شنیدهاند، ادامۀ ماجراست. لی نشان میدهد که دو برداشت متفاوت از مفهوم نوآوری، دو مسیر کاملا متفاوت را برای دو دسته «کشورهای آسیای شرقی» و «کشورهای آمریکای لاتین» رقم زده است: «در دهۀ 50 میلادی، کشورهای آسیای شرقی، نوآوری را در توانمندی فناورانۀ صنعتی-بنگاهی تعریف نمودند و حال آنکه کشورهای آمریکای لاتین، نوآوری را در بخش علم و تحقیقات دانشگاهی خلاصه کردند».
“… در کشورهای آمریکای لاتین، شاهد یک جامعۀ علمیِ به دور از واقعیت و یک بخش صنعتی ضعیف بوده و هستیم. در آمریکای لاتین، به استثنای حوزههای معدودی، شناسایی اولویتهای تحقیقاتی، به طور سنتی بر عهدۀ جامعۀ دانشگاهی بوده که خود این جامعه نیز اولویتهای خود را بر اساس علایق جریان بینالمللی علم تعریف نموده است. در این کشورها، سیستم پاداش برای فعالیتهای تحقیقوتوسعه، به جای آنکه بر دستاوردهای فناورانه تاکید کند، بر دستاوردهای علمی تاکید میکند … اما در مقابل، سیاستگذاران کشورهای آسیای شرقی، با تاکید بر توسعۀ صنعتی، «سیاست فناوری» را به «سیاست علم» ترجیح دادند و شرکتهای صنعتی کشورهای آسیای شرقی، دست به سرمایهگذاری قابل توجهی بر روی فعالیتهای تحقیقوتوسعه زدهاند … ”
“… مطالعات اقتصادسنجی اخیر بهخوبی نشان دادهاند که برای کشورهای در حال توسعه، علم، نه تاثیر قابلملاحظهای بر روی توسعۀ فناوری دارد و نه بر روی رشد اقتصادی؛ در مقابل، این ثبت پتنت شرکتهاست که منجر به تولید دانش علمی و توسعه اقتصادی میشود. یافتههای این تحقیقات نشان میدهند که مدل خطی نوآوری، که دانش علمی را به عنوان ورودی اصلی نوآوری صنعتی معرفی میکند، چندان قابل اتکا نیست …”
و اینگونه است که به یکی از جملات طلایی کتاب میرسیم: “… یکی از پیامدهای مهم این یافتهها برای جامعۀ سیاستگذار این است که بدون اجرای سیاستهایی که تحقیقوتوسعۀ شرکتهای صنعتی را تشویق و تحریک نماید، سیاستهایی که صرفا بر بخش علم تاکید میکنند نمیتوانند منافع اقتصادی ملموسی در پی داشته باشند …”
کمی در مورد جملۀ فوق بیندیشیم. آیا ما پس از انقلاب، راه آسیای شرقی را پیمودهایم یا راه آمریکای لاتین را؟ آیا تاکنون از یکی از سیاستگذاران مهم کشور، حتی یک جمله در مورد اهمیت تحقیقوتوسعۀ شرکتهای صنعتی شنیدهایم؟ آیا حتی یک مشوق یا فشار معنادار بر روی شرکتهای صنعتی (بهخصوص بزرگ)، برای دستیابی به توانمندی تحقیقوتوسعه، و انجام تحقیقوتوسعۀ بیشتر وجود داشته است؟ آیا غیر از این بوده است که اساسا شرکتهای بزرگ را صرفا بنگاههای تولیدی نامیدهایم (از نوع کامودیتی و کالاهای سادهای نظیر پراید) و تمام توجه خود در حوزۀ نوآوری در این چهار دهه را صَرف دانشگاه و شرکتهای زایشی دانشگاهی کوچک کردهایم؟
درواقع همین سیاست «تقویت توانمندی فناورانۀ بنگاهی» بوده است که توانست سامسونگ را از یک شرکت بازرگانی غذایی، تبدیل به شرکتی نماید که پارسال به تنهایی 16.4 میلیارد دلار صرف تحقیقوتوسعه کرده است (مقایسه کنید با کل تحقیقوتوسعۀ ایران در حدود 1.5 میلیارد دلار). یا تویوتای خودروساز در یک صنعت نسبتا بالغ به جایی برسد که پارسال 10 میلیارد دلار صرف تحقیقوتوسعه نماید.